جدول جو
جدول جو

معنی گوله کردن - جستجوی لغت در جدول جو

گوله کردن(سَ دَ صَ نِ / نَ دَ)
رجوع به گلوله کردن شود
لغت نامه دهخدا
گوله کردن
قصفٌ
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به عربی
گوله کردن
Wad
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
گوله کردن
entasser
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
گوله کردن
丸める
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
گوله کردن
oprollen
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
گوله کردن
zusammenknüllen
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
گوله کردن
zwijać
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
گوله کردن
скомкать
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به روسی
گوله کردن
згортати
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
گوله کردن
amontonar
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
گوله کردن
accartocciare
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
گوله کردن
गुच्छा बनाना
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به هندی
گوله کردن
buruşturmak
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
گوله کردن
menggulung
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
گوله کردن
뭉치다
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به کره ای
گوله کردن
לקמץ
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به عبری
گوله کردن
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به چینی
گوله کردن
گٹھری بنانا
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به اردو
گوله کردن
গুচ্ছ তৈরি করা
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
گوله کردن
ม้วน
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
گوله کردن
amontoar
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
گوله کردن
kukusanya
تصویری از گوله کردن
تصویر گوله کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
شاهد قرار دادن، گواه گردانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گله کردن
تصویر گله کردن
شکوه کردن، شکایت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(سَ وَ دَ)
گواه گرفتن. شاهد گرفتن. اشهاد. (زوزنی). استشهاد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی) :
سوگند خورد چرخ که با او وفا کند
بر خویشتن فریشتگان را گواه کرد.
سعدی (از آنندراج).
وزیر چون پادشاه را بر جنگ تحریض نماید در کاری که به صلح و رفق تدارک پذیرد برهان حمق و غباوت بنموده باشد، و حجت ابلهی و خیانت سیر گواه کرده. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 115)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سُو گَ کَدَ)
درنوشتن. پیچیدن. نوردیدن. درنوردیدن. طی ّ. درپیچیدن، چنانکه کاغذ را. لف ّ. مقابل باز کردن و گستردن، چون طوماری کردن، حب ّ کردن: عبکه، پست لوله کرده. حبکه، پست لوله کرده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سَ تَ)
گوشه کردن ناخن، مبتلی به علت داحس شدن. دردی در گوشۀ ناخن پیدا آمدن از گرد شدن ریم و چرک اندک. عقربک شدن. رجوع به گوشه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ تَرْ وَ کَ دَ)
مدور کردن. گرد کردن. بشکل گلوله درآوردن، مجازاً خوردن غذایی و این را در حال تعریض گویند: بشین غذا را گلوله کن، یعنی زهرمار کن
لغت نامه دهخدا
گول زدن، یا خود (خویش) را گول کردن، خود را نادان نشان دادن: گول بس کن خویش را غره مشو، آفتابی را رها کن ذره شو، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
شکایت کردن شکوه کردن: پس (طبیب) پیش پیغمبر آمد علیه السلام گله کرد که مرین بنده را برای معالجت اصحاب بخدمت فرستاده اند و در این مدت کسی التفاتی نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
پیچیدن، در نور دیدن، طی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گوشه کردن
تصویر گوشه کردن
گوشه کردن ناخن. دردی در گوشه ناخن پدید آمدن عقربک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گواه کردن
تصویر گواه کردن
استشهاد، گواه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوله کردن
تصویر لوله کردن
((~. کَ دَ))
در نوردیدن، درپیچیدن
فرهنگ فارسی معین